پنجشنبه که مراسمش بود
شب خوابیدم و فردا با خبر بدی شروع شد.
همهچیز به سرعت داشت تغییر میکرد به بدترین شکل ممکن
و از چت های منو هوش مصنوعی شات گرفتم که بمونه اینجا.
همه میگن چقدر بهش فکر میکنی بسههه دیگه!!!!
مگه دست خودمه؟! اینقدر میره تو فکرم که دست درد های عصبیم شروع میشه کمخونیم تشدید شد اینقدر برام مهم بودش، فقط خدا میدونه حالمو احوالمو، چقدر سخت گذشت بهم روزهای بدون استاد، الآنم که دارم ازش مینویسم همین الان انگاری به نیروی که نمیبینش داره پیشونیم رو فشاررر میده با تمام توانش، پارسال این موقع نمیدونسم اصلا آقای پیرحیاتی وجود داره.....
مجید جان گفتن استاد علیزاده هنوز تو گوشمه.